گفتوگو با مهدی زمینپرداز، بازیگر جوانی که این روزها در فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز2 رد خون» هنرنمایی میکند
شباهت به شهید باقری مرا به رد خون کشاند
الناز عباسیان
شباهتش به شهیدباقری او را از صحنه تئاتر به مقابل دوربین سینما و تلویزیون کشاند و هنرنماییاش در مستند تحسینشده «آخرین روزهای زمستان» مسیر فعالیت هنریاش را تغییر داد تا به «ماجرای نیمروز1» برسد. از اینجا دیگر کار بازی برایش جدیتر شده و او در فیلم سینمایی «لاتاری» کوشید تا با نقشی متفاوت توانمندیهایش را به رخ بکشد. حالا دیگر این دانشآموخته تئاتر برای نقش اول «دیدن این فیلم جرم است» چارهای ندارد جز اینکه هر چه در این سالها در صحنه تئاتر خاک خورده است را به منصهظهور بگذارد و همین دلیلی میشود تا در «ماجرای نیمروز2رد خون» با چنتهای پرتر از همیشه ظاهر شود. «مهدی زمینپرداز» این روزها با این فیلم در حال اکران بر پرده سینماها هنرنمایی کرده و در حال بازی در چندین فیلم سینمایی و سریال است. به بهانه این اکران سراغش رفتیم تا از فعالیتهای هنری و دغدغههای روزمره این بازیگر38ساله سینما، تلویزیون و تئاتر بیشتر جویا شویم.
بیمقدمه میپرسیم الان مشغول چه کاری هستید؟
در حال بازی در فیلم سینمایی «کاغذپارههای شطرنجی» به کارگردانی آقای افخمی هستم. البته کار آقای بهنام معتمدی هم در پیش تولید هست و در آن هم نقشی نسبتا بلند دارم. یک مینیسریال به کارگردانی اردلان عاشوری هم به نام «گیلهوار» برای شبکه۳ دارم که هنوز پخش نشده است.
نسبتا پرکارید؛ اینطور نیست؟
من امسال 2فیلم برای اکران دارم که فیلم «رد خون» درحال اکران است و فیلم «دیدن این فیلم جرم است» هم احتمالا بهزودی اکران شود. یک فیلم سینمایی و 2سریال هم پیشنهاد شد که از لحاظ زمانی وقتم تنظیم نشد و نتوانستم بازی کنم.
برای جشنواره فیلم فجر امسال کاری دارید؟
نه، فکر نمیکنم فیلمهایی که هماکنون بازی میکنم به جشنواره امسال برسند.
شما تجربه بازیگردانی و دستیار کارگردانی در فیلم تحسینشدهای چون «ایستاده در غبار» را دارید؛ با توجه به تجربه و تحصیلاتتان در 2رشته بازیگری و کارگردانی خودتان را بیشتر کارگردان میبینید یا بازیگر؟
البته که بازیگر. گرچه تحصیلات من لیسانس بازیگری و فوقلیسانس کارگردانی است اما تجربه من در کارگردانی تئاتر بیشتر دلی بوده و خیلی حرفهای در این زمینه ورود پیدا نکردم. اغلب در زمان بیکاریام و فراغت از بازیگری، به این سمت کشیده شدم. من بازیگری را دوست دارم.
تحصیلات آکادمیک چقدر در این زمینه کمکتان کرده است؟
به هر حال در بازیگری مثل هر رشته هنری دیگر علاوه بر تجربه، تحصیلات آکادمیک هم بسیار مؤثر است. این دو باید در کنار هم باشند تا فرد در زمینه هنریاش موفق باشد.
برسیم به فیلمهای نیمروز 1و 2و نقش مسعود. شما در نیمروز1 نقش یک بازجوی انقلابی و متفاوت به اسم مسعود را ایفا میکنید که از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است. تیپ، رفتار و حتی نوع نگاه شما در نقش مسعود بهگونهای بوده که تا دقایق قابلتوجهی از فیلم گاهی دوستان و نیز تماشاگران این دغدغه را دارند که شاید شما نفوذی باشید. از این بازی ظریف و لبهمرزیتان بگویید.
همانطور که میدانید شخصیت به لحاظ ساختاری در درام شکل میگیرد و کشمکشهای موجود در این دست نقشها بازیگر را برای انتخاب آن نقش تشویق میکند. کاراکتر مسعود هم یک شخصیت درونگراست که با نگاه نافذ، کمحرف، صبور و آرام بدون هیچ حرکت هیجانی بازی میکند. البته او صرفا بهعنوان یک بازجو نیست که بهدنبال اطلاعات باشد، بیشترین هدفش از آن نقش، ایجاد خط اطمینان و رابطه انسانی با شخصیتهای دیگر فیلم بود؛ نفوذ در افراد و تغییر و تحول دادن، هدف مسعود در این نقش است. ماجرای نیمروز2 بر خلاف نیمروز1 در درام خود یک سری پیرنگها و داستانکهایی دارد. برخلاف ماجرای نیمروز1 که ما شخصیتهای منافقین را زیاد نمیبینیم و فقط نام آنها را میشنویم در نیمروز2 ما به شخصیتها نزدیکتر میشویم. یکسری اتفاقها از دل خانوادههای آنها پیدا میکنیم که البته کار را کمی سختتر از نیمروز1 میکند. امیدوارم مخاطب ببیند و لذت ببرد و مبلغ کار ما باشد.
برویم سراغ یکی از ماندگارترین نقشهایتان، یعنی نقش شهید حسن باقری. از این نقش برایمان بگویید.
«آخرین روزهای زمستان» هم خاطرات زیادی برایم رقم زد و الان هم خیلیها مرا بیشتر با نقش شهید باقری میشناسند. خدا را شکر کار دلی بود که موردعنایت مخاطب خاص و عام هم قرار گرفت. سازندگان این مستند یک تیم حرفهای یکدل و یکدست هستند که کار را به خوبی پیش بردند. افتخار میکنم که من عضو کوچک این تیم هستم.
اگر اجازه میدهید کمی از حرفهتان فاصله بگیریم و سؤالات غیرتخصصی بپرسیم. از خانوادهتان بگویید آنها اهل هنر و سینما هستند؟
نه اهل هنر نیستند. اما به هر حال در این سالها مشوق من بودهاند که من توانستهام به سمت این رشته هنری بیایم اما حالا که صحبت از خانوادهام شد جا دارد از پدر و مادر عزیزم که دعای آنها همیشه بدرقه راهم بوده تشکر کنم. برای سلامتی هر دوی آنها که کمی کسالت و بیماری دارند دعا میکنم که سلامتیشان را بهدست بیاورند. با این شرایط جسمانی کارهایم را میبینند و مشوقم هستند. حتی گاهی بهعنوان منتقد به کارهای من نگاه کرده و نظر میدهند. پیشرفت و موفقیتهای نسبیام را مدیون دعای آنها هستم و به این موضوع اعتقاد قلبی دارم.
بزرگترین آرزوی مهدی زمینپرداز؟
همانطور که گفتم پدر و مادرم زحمات زیادی برای من کشیدهاند و بزرگترین آرزویم این است که با کارهایم لبخند را بر لبان آنها بنشانم. دعای دیگرم هم این است که هرچه زودتر شرایط اقتصادی و معیشتی مردم بهتر شده و مشکلات و گرفتاریهایشان برطرف شود. آرزو دارم یک جامعه شاد و بانشاط داشته باشیم. آمین.
بااین حجم کار و بازی در چند فیلم و سریال فرصتی برای تفریح دارید؟
مگر میشود تفریح را از برنامه هفتگی حذف کرد؟ در میان دغدغههای روزمره همین تفریح است که روحیه آدم را خوب و انرژی را دوچندان میکند.
پس اهل سفر هم هستید؟
بله بسیار. خداوند یک محبت دیگری که به من داشته این است که همیشه دوستان خوب و بامعرفت در کنارم داشتهام و اغلب با آنها به تفریح و سفر میروم؛ دوستان هنری و غیرهنری که همیشه راهنما و مشوق من هستند. سفر هم حتما نباید خارج از کشور باشد. ایران جاهای دیدنی کم ندارد و با دوستان به شهرهای مختلفی سفر کردهام. البته اگر فرصت کم باشد به سفرهای کوتاه درون یا اطراف شهر هم میرویم.
با چه حالتان خوب میشود؟
بهنظر من خوب شدن حال آدمها نسبی است؛ گاهی تنهایی حال ما را خوب میکند، گاهی هم در سفر، دورهمیهای خانوادگی یا دوستانه و... حال ما خوب میشود وگاهی هم دیدن فیلم یا شنیدن موسیقی حال آدم را عوض میکند؛ کاملا نسبی است.
کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟
تا به امروز همه نقشهایی را که در فیلمها بازی کردهام دوست داشتهام ولی بازی کردن در مجموعه مستند آخرین روزهای زمستان حس و حال دیگری برایم داشت.
دیالوگی بهخاطر دارید که گاهی در کارهای روزمره هم با خود تکرار کنید؟
دقیقا دیالوگ خاصی خاطرم نیست و الان ذهنیت ندارم ولی اگر بخواهم از مسعود ماجرای نیمروز ۲ یا رد خون بگویم که الان در حال اکران است یک لحظه در خاطرم ثبت شده است؛ جایی که مسعود سرپایی در حال بازجویی یکی از منافقان عملیات مرصاد است:
مسعود: اسمت چیه؟
منافق: بسیجی.
مسعود: (به او تشر میزند) مگه باهات شوخی دارم؟
منافق: نه آقا جدی میگم، فامیلیم بسیجیه.
مسعود: (لبخندزنان) با تو چیکار کنم بسیجی؟!
از چیزهایی که حال مهدی زمینپرداز را بد میکند برایمان بگویید.
دخالت کردن و سرک کشیدن در زندگی شخصی افراد و زود قضاوت کردن در موردشان را دوست ندارم؛ موضوعی که متأسفانه این روزها مرسوم و اپیدمی شده و باعث لطمهزدن به زندگی افراد میشود. شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هم -که اغلب درگیر آن هستیم- به این موضوع دامن زدهاند. دورو بودن و رنگ عوض کردن و دروغگفتنها که باعث این همه اختلاس شده حالم را بد میکند. فراموش کردن لطف، مهر و محبت و بخشندگی پروردگار در زندگیمان را دوست ندارم. از قدرنشناسی، بیتوجهی به مشکلات و گرفتاریها و بیماری نزدیکان، دوستان و اطرافیانمان دلگیر میشوم. فکر میکنم اینها حال هر کسی را بد میکند.
اهل شعر و ادبیات هم هستید؟ بیشتر چه نوع کتابهایی را میخوانید؟
به خواندن کتابهای داستان بهویژه داستانهای کوتاه علاقهمندم چون دوست دارم سریع به پایان هر داستان و ماجرا برسم. پیشنهادم برای جوانان و نوجوانانی که دوست دارند نویسنده شوند این است که مجموعه داستانهای کوتاه از نویسندههای بزرگ را بخوانند. نویسندههای قرنهای19و20 ، مثلا آثار همینگوی، لوییجی پیراندللو، ادگارآلنپو، شرلی جکسون، تولستوی، اسکار وایلد و حتی نویسندگان امروزی و ایرانی.
اهل موسیقی هم هستید؟
به شنیدن موسیقی سنتی علاقه بیشتری دارم.
زمینپرداز؛ فامیلیتان خاص و خیلی کمیاب است. اینطور نیست؟
فامیلی خانواده ما بر اساس شغل و منصب پدربزرگم انتخاب شده است. آن زمانی که میخواستند سجل یا شناسنامه بگیرند مأمور ثبت احوال از شغل پدربزرگم میپرسد و او میگوید که کشاورزم و روی زمین کار میکنم. مأمور هم در سجلش مینویسد زمینپرداز.
سخن آخر؟
آگاهم به اینکه هرچه دارم از رحمت خداست و همیشه شکرگزارم. این را هم درک کردهام که خوشبختی لذت بردن از داشتههاست و یکی از داشتههای من دوستان عزیزم هستند که برای همه آنها آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. در پایان جا دارد بهعلت همزمانی اکران ماجرای نیمروز از همه عوامل فیلم بهویژه از آقای حسین مهدویان، کارگردان و آقای ابراهیم امینی، نویسنده کار تشکر کنم.
او بازی متفاوتی در «لاتاری» داشت و در این باره میگوید:
بازیگر همیشه دوست دارد که متفاوت باشد. اتفاقا این نقش خیلی هم واکنشهای متفاوتی از مردم داشت. خاطرم هست بعد از اکران فیلم بسیاری در صفحه مجازی من میآمدند و به من ناسزا میگفتند و نکوهشم میکردند که چرا به کشور خودت خیانت کردی! برایم جالب بود که با اینکه در لاتاری شخصیت سامی بازی کوتاهی داشت اما دیده شد که این هم از دستاوردهای آقای مهدویان بود.
بازی در نقشهای درونگرا مثل ماجرای نیمروز چندان هم ساده نیست. او این تیپ نقشها را میپسندد و میگوید:
در کارهای آقای مهدیان این تیپ نقشها را میپسندم. این کارگردان به جزئیات در فضاهای صحنهاش اهمیت زیادی میدهد. بازیگر هم باید این جزئیات را به خوبی درک کند. مسعود تنها شخصیتی است که در ماجرای نیمروز2در عملیاتها شرکت نمیکند و یک فرد اطلاعاتی است. من با رهنمودهای کارگردان تلاش کردم تا نقش کلیشهای نباشد.
زمینپرداز درباره تشابه چهرهاش به شخصیت شهید باقری میگوید:
تا پیش از ساخت این مستند اطرافیان از شباهت من به افرادی مثل آقایان علیرضا خمسه یا عادل فردوسیپور گفته بودند ولی صحبتی از شباهتم به شهید باقری نبود. بعد از بازی در این مستند و آشنایی با زندگی شهید فهمیدم او هم در محلهما زندگی میکرده. حتی بعد از ساخت، حین پخش سریال از تلویزیون خیلی از دوستان به من زنگ میزدند و با هیجان میگفتند: «بزن شبکه یک ببین فلانی چقدر به تو شباهت دارد! » که من هم با خنده میگفتم وقت کردی تیتراژ آخرش را هم بخوان.
زمینپرداز از تجربه کارگردانی در مناطق مرزی میگوید
هدف ما شاد کردن کودکان بود
تقریبا 2سال پیش بود که نمایش «روزی روزگاری» به نویسندگی حمیدرضا نعیمی و کارگردانی مهدی زمینپرداز در قالب تور نمایشی اجراهای خود را از سیستانوبلوچستان آغاز کرد. آنها بعد از سیستانوبلوچستان، هرمزگان و بوشهر وارد استان خوزستان و شهر خرمشهر شدند تا در سالروز آزادسازی این شهر اجراهای خود را به پایان برسانند. زمینپرداز از ایده شکلگیری این نمایش و اجرای آن در مناطق مرزی کشور میگوید: «این گروه نمایشی تمرکز اجراهای خود را بر مناطق مرزی و دوردست کشور قرار دادند که به مناسبت آزادسازی خرمشهر بود. تجربه قبلی من در کار با کانون پرورش فکری و اجرای نمایش در اقصی نقاط کشور از یک سو و مراودات من و فرهاد باقری برای تولید یک کار کودک و نوجوان با انجمن تئاتر انقلاب و دفاعمقدس از سوی دیگر باعث شد تا ایده تولید و اجرای یک نمایش در شهرها و روستاهای کشور شکل بگیرد منتها در همان ابتدا میخواستیم کاری متفاوت انجام دهیم. به همین دلیل مناطق محروم و مرزی بهعنوان محل اجرای نمایش انتخاب شد. این ایده با کارشناسان انجمن تئاترانقلاب و دفاعمقدس مطرح و هم از سوی کارشناسان و هم مدیرعامل محترم انجمن مورد استقبال قرار گرفت».
انجام کار هنری در روستاهای دوردست کار سادهای نیست. اما زمینپرداز و دوستانش این کار را با دل و جان انجام دادند. خودش در اینباره میگوید: «مردم این روستاها با وجود تمام مشکلات و کمبودها همچون نبود آب، برق، راههای مواصلاتی و... آرام و بیتوقع زندگی میکنند. همین منش اهالی بود که تکتک افراد گروه را بر آن داشته تا بیشازپیش قدر زندگی خود را بدانیم. البته رفتن به این مناطق برای ما تجربههای زیادی به همراه داشت. در این سفر با تنوع و تکثر فرهنگی و اقلیمی روستاهای مختلف مرزی از نزدیک آشنا شدیم. جالب اینجا بود که در این سفر با چشمان خود دیدیم که چطور برادران اهلسنت ما بیهیچ شائبه و مشکلی در کنار برادران شیعه خود زندگی میکنند». این بازیگر جوان از تجربههای دیگر کار در مناطق محروم میگوید: «قهقهه و خندههای کودکان روستا حین نمایش، یک پیام را به گروه منتقل میکرد و آن اینکه خوشبختانه بازخورد نمایش خوب بوده و گروه به هدف اصلی خود که همانا شاد کردن دل کودکان روستاهای مناطق کمتر توسعهیافته بوده رسیده است». او به نکتهای درخصوص اجرای نمایش به شکل سیار و میدانی در مناطق دورافتاده اشاره کرده و ادامه میدهد: «اینگونه نمایشها ضریب ارتباط مخاطب با نمایش را افزایش میدهد. برای کودکان تئاترندیده این مناطق، استفاده از عناصر و المانهای کار کودک همچون موسیقی، لباس و... میتواند بسیار جذاب و خاطرهساز باشد. هستند روستاهایی که هنوز آب، برق و گاز بهصورت مداوم در آنها جریان ندارد اما اهالی این روستاها با اندک دلخوشی بسیار خوشحال میشوند و نمایش میتواند یکی از این عوامل خندهآفرین باشد. بیایید کمک کنیم کودکان بیشتری، ولو برای نیمساعت بخندند و شاد باشند».